
مراجع سراسیمه وارد اتاق میشود. با صدایی لرزان که به سختی میشود فهمید، سلام میدهد. گلوله شده روی صندلی مینشیند. کیفش را بغل میکند و دستش را محکم روی زانوانش میفشارد. انگشتان شستش را مرتب به دور هم میچرخاند. پاهایش را زودبهزود جابهجا میکند. سرش را افکنده و به کیف دستیش خیره شده و همچنان ساکت است. رنگ قرمز صورتش تا بناگوشش پوشیدنی نیست. لباسهای شلختهاش اظهار وضعیتش را کاملتر میکند.
– خوش آمدید. چه چیزی شما را به اینجا کشانده؟
– نمیدونم از کجا شروع کنم
– از هر کجا دلتون بخواد
– نمیدونم چجوری بگم
– هر جور راحتید شروع کنید
– خیلی بیکفایتم
– چرا اینو میگید؟
– مگه اینجوری فکر نمیکنید؟
– نه… اتفاقا خیلی هم جسارت و جرات دارید
– از کجا میدونید؟ من که حرفی نزدهام
– همینکه مشاوره را انتخاب کردید و محکم اینجا قدم گذاشتید نشانهی جراتمندی شماست. چیزی که همه ندارند
کمکم سر صحبت باز میشود
اعتماد مراجع ایجاد میشود
ترسها کمرنگ میشوند
مراجع به رازداری در اتاق مشاوره مطمئن میشود…
و بعد… برونریزی
هنگامی که مراجع اتاق را ترک میکند دیگر آن فردی نیست که ابتدا وارد شد. با لبخندی حاکی از رضایت، چهرهای امیدوار و روحیهای تلاشگر در حالی که وقت جلسهی بعدی را گرفته اتاق را ترک میکند.
… و من چه حس قشنگی پیدا میکنم وقتی فردی را از صندلی ناامیدی برمیدارم و روی صندلی امید مینشانم.
چه خوب که مشاور شدم.
یاداشت از ابراهیم ابوذر روانشناس مرکز خدمات درمانی شهید رجایی شهرستان تنگستان۱۴۰۱/۰۲/۹
روز مشاور و روانشناس بر همهی مشاوران و روانشناسان عزیز مبارک باد